دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

نگارنده در مورد مطالبی که ادعا میکند هیچ ادعایی ندارد چه برسد به این سطور که هیچ ادعایی در موردشان ندارد.:)

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

دورهمی وبلاگی

۱۵
ارديبهشت
Image result for get together
من خیلی واسه رفتن به دورهمی شک داشتم چون چند دوره قبلش بچه ها بیرون رفته بودند .. خیلی همدیگه رو میشناختند.. خیلی واسه هم کامنت گذاشته بودند و کاملا با روحیات هم آشنا بودند... من مثلا هولدن و یه تعداد دیگه رو خیلی وقته میخونم ولی کامنت نمیذارم... اما دل و به دریا زدم و تصمیم گرفتم برم و خب تصمیم خوبی بود... همه خیلی باصفا و صمیمی بودند... وبلاگ نویسها معمولا محتاط و درونگرا هستند و گرد هم اومدنشون سخته و معمولا خیلی اروم هم هستند. اما این اتفاقی که داره می افته و این دورهمی ها خیلی خوبه.. ادم های واقعی شیرینیهای خاص خودشون رو دارند که از نوشته ها به سادگی به دست نمیاد .هولدن خیلی سعی کرد تا یخ جمع واسه ما تازه واردا بشکنه... و ممنون ازش واقعا.... خیلی خوش گذشت.

خوشبخت بودن یعنی آدمهای خوبی دورت باشه... و من این حرف محمود دولت آبادی رو واقعا دوست دارم که میگه:

"آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است.
این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است."

با کمال میل در دورهمی های بعدی شرکت میکنم و شما وبلاگ نویسها رو هم ترغیب و دعوت میکنم که تشریف بیارید.
 
پ.ن: در مورد بلاگرها چیزی نمینویسم اسپویل میشه.. خودتون بیاین و کشفشون کنید و ببینید چه موجودات نازنینی هستند.

پ.ن2 : تعداد دست های موجود در تصویر
  • روزالیند فرانکلین

انیمیشن کارولاین

۱۳
ارديبهشت

Image result for caroline animation

انیمیشن کارولاین، انیمیشن قشنگی هست که راجع به یه موضوع روتین میپردازه... آرزویی که خیلی از بچه ها دارند .. کاش یه مامان بابای دیگه داشته باشند یا کاش مامان باباشون فلان اخلاق رو نداشتند، کمتر کار میکردند، بیشتر بهشون توجه میکردند... موضوع تکراری هست اما جالب بهش پرداخته شده... و گرافیک قشنگی هم داره. انیمیشن رو خیلی دوست دارم... دنیای پر از رنگ و خیال و رویا...  همه شون هم خوب تموم میشند... کافیه بعد زا یه روز شلوغ یه انیمیشن پلی کنی و بذاری جلو ببره... مطمئنی هر اتفاقی هم بیفته آخرش ختم بخیر هست.

  • روزالیند فرانکلین
Related image

یه روز که خسته شده بودم از تمام علایق و پتانسیل هایی که بهش نپرداختم و داره خاک میخوره... یه روز که فکر میکردم مفید نیستم و فقط توهم اینو دارم پاشدم شال و کلاه کردم رفتم انقلاب... به اولین فروشگاه کتاب موجهی که رسیدم رفتم داخل .. قسمت کودکش رو پیدا کردم... و شروع کردم به گشتن لای کتابها و خوندنشون... چرا؟ چون تصمیم داشتم کتاب خودمو منتشر کنم.. خسته شده بودم از اینکه فکر میکردم کار من در سطح بقیه نیست و از این ترس حتی حاضر نمیشدم یه نگاهی به کتابهای دیگه بندازم و مقایسه ای انجام بدم.. اینقده میترسیدم که خودمو حتی در مکان مقایسه هم قرار نمیدادم و از کتابهای کودک فرار میکردم.... القصه رفتم و کتابها رو نگاه میکردم.. بیشتر حواسم به تصویرگری ها بود... یه کتاب نظرمو جلب کرد .. فکر کردم سانسور شده... از فروشنده کمک خواستم ... ایشون گفتند الان یه صاحب نظر کودک میاد... یه آقایی اومدند سوالهای منو جواب دادند.. گفتم که میخوام شروع کنم به نوشتن و تصویرگری کتاب... خوشش اومد.. یه چند تا نمونه توی گوشیم بود نشونش دادم... شروع کردیم راجع به نشریات و وضعیت چاپ و اینا حرف زدن... به این نتیجه رسیدم که باید اول مطرح بشم تا ارزش چاپ کتابم بالاتر بره... تصمیم گرفتم ترجمه کار کنم و هم زمان روی کتابم هم جلو برم... سه ساعت اونجا بودم.. کتابهای متنوعی خوندم... نزدیک 20 تا کتاب... خیلی خوب هم منو راهنمایی کرد... البته یکم اولش ترسید چون من هیچ تحصیلات مرتبطی ندارم... تجربه ندارم.. وقتی فهمید که پی اچ دی یه رشته فنی هستم یکم شک کرد و با صراحت بهم گفت ذوق و درک ادبی مهمه... دایره لغات مهمه... بهم چند تا کتاب داد... و از من میپرسید در موردشون.. دید نخیر... این روزالیند خیلی هم درک و شعور ادبی داره... کم کم رو کرد که اقا من خودم دارم یه انتشارات میزنم ... بیا همکاری کنیم... منم قرار شد یکم کتاب خوب پیدا کنم.. شب رفتم شروع کردم به سرچ کردن.. کتاب پیدا کردم... کتابهای اخلاقی برای کودک.. همون شب و فردا صبح کتابم رو ترجمه کرده بودم... روز بعد،بعد دانشگاه رفتم پیشش..تعجب کرد از این همه پیگیری و علاقه.. از کتابه تعریف کرد و دوباره احوال تصویرامو پرسید که چرا نیاوردم... گفت دفعه پیش دیده و خوشش اومده...دوست ندارم خام ببرم پیشش... دوست دارم خوب باشه.. کسی از تصویرام ایراد نگیره... بازم میخوام کتاب پیدا کنم و ترجمه کنم... احتمالا هفته ای یکی... تا برسه به بیست سی تا اینا... بعد میبرم همین آقاههه یا یه جای دیگه واسه چاپ.
این جوری حس های بدم رو به فرصت تبدیل کردم..  یادم باشه دیگه هیچ وقت نذارم غول کمال گرایی بخورتم... هیچ وقت... موفق ها کسانی هستند که خودشون و کارهاشون رو کامل نمیبینند..
فکر کنم برای بهتر شدن کیفیت نقاشی هام یه مدت باید فقط از تصاویر دیگران بکشم و باید یه کلاس آب رنگ هم برم... آخه کارای من با کارای وطنی فرق داره و خیلی فانتزی هست مثل یه خیال. احتمالا یه سر به طبقه هنرمندان پاساژ قائم میزنم.
  • روزالیند فرانکلین

زندگی حرفه ای

۰۱
ارديبهشت

Related image

یه کاری رو بگیرید برید جلو و توش حرفه ای ترین باشید... هی نپرید این شاخه و اون شاخه.. طبق نمودار گوسین فقط درصد کمی از جامعه به مهارت های بالا دست پیدا میکنند و بقیه متوسط هستد. همیشه تعداد متوسط ها زیاده و همین آزار دهنده میشه.. اما اگه حرفه ای باشید فقط خودتون حرف دارید توی اون زمینه و کسی دست و پاگیرتون نمیشه. یاد یه جمله ای از کافه پیانو افتادم یه جایی به دخترش میگفت متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو... نخواین که در همه کارها مهارت داشته باشین و بهترین باشین... در یک کار میتونید بهترین باشید فقط... من نمیگم یه بعدی باش.. میگم در یه بعد بهترین باش... اینا رو مینویسم اینجا که یادم بمونه که به تاریخ شنبه اول اردیبهشت تصمیم گرفتم در حرفه خودم بهترینا باشم... بقیه موارد در اولویت های بعدی قرار میگیرن... یادم باشه که واسه حرفه م بیشترین وقت رو بذارم.

اینو از هدی رستمی الهام گرفتم که وقتی توی سوئد توی دفتر مهندسی کار میکرد همیشه از دوشنبه ها متنفر بود.. از صبح زود بیدار شدن و اینا بدش میومد... یه روز دوشنبه که میره محل کار میبینه تولد یه خانومی هست که سی ساله داره کار میکنه و ازش میپرسه چه طور دوام اوردی میگه اگه کاری که دوست داری رو انجام بدی سخت نیست.. اون روز آخرین دوشنبه ای بود که هدی سر کار رفت.. من حرفه مو دوست دارم.. فقط خیلی  تمرکز نکردم.. الان میخوام تمرکز کنم روش.


  • روزالیند فرانکلین