Life Journey
یه جایی وقتی میفهمی توی سفر زندگیت تنهایی .. که همه شرایط.. امکانات.. افراد.. توانایی ها موقتی هستند که خود این سفر هم موقتی هست اونجا نقطه عطف زندگیته... اونجاست که بزرگ شدی.. اون وقته که میفهمی باید همه چیز رو تنها تجربه کنی... حتی عشق رو... اون وقت حتی اگه عاشق شدی شاید بهش نگی ... چون این حس این تجربه مربوط به تو هست نه اون...اون زمان خیلی عجیب میشی.. یه جورایی دل میبری از همه چیز و همه کس.. خودتی و خودت و خودت
خیلیا به صورت تیوری اینو میدونن اما باید حسش کرد.. یه جور ترسناکی خیلی قدرتمند میشی.. به خودتم وابسته نیسی.. رهای رهای رها :)
پ.ن: بعد که اینو نوشتم یه فایل صوتی دکتر شیری رو گوش دادم با این مضمون.. آیا به من ایمان نمی اورید؟؟:))
فایل صوتی: قصه اینه که داری یه سفر طی میکنی... هر کی هم فردیت خودشو باید طی کنه.. مسابقه نیست.. این همون باور مرکزی هست.. من میگم مقایسه نکن مردم فکر میکنند دارم دستور اخلاقی میدم... تو نمیتونی اصلا مقایسه کنی.. اون داره یه تجربه روانی دیگه ای رو امتحان میکنه.. واقعا از این جهت تنهاییم... این فلسفی ترین مفهوم زندگیه.. ما تنهاییم.. اینا خاله بازیه که داریم پای همدیگه رو وسط میکشیم..( ما همیار هم باشیم تا دم مرگ..با هم باشیم).. دست آخر توی همون خونه در آغوش هم تنهاییم.. قابل بیانم نیست.. اگه برخی کشفیات درونی خودتو برای دیگری بیان کنی به هم میریزه..
- ۹۷/۰۷/۰۱
- ۲۸۰ نمایش