دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

نگارنده در مورد مطالبی که ادعا میکند هیچ ادعایی ندارد چه برسد به این سطور که هیچ ادعایی در موردشان ندارد.:)

روزالین و آیزاک نیوتون، عزلت و طبیعت گردی

جمعه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۴۴ ب.ظ

Image result for isaac newton

من امسال تابستون حدود 60 روز خونه بودم.. دور از دانشگاه و استاد راهنما..همون قضیه دندانها کار دستم داد و مجبور شدم بمونم. این اجبار برام خیلی خوب بود. به لحاظ جسمی و روحی خیلی به روز شدم و هم زمان سعی میکردم که هر هفته هم واسه استادم گزارش بفرستم و از درسمم عقب نباشم.

کتابخونه ملی شهرمون ثبت نام کردم و میرفتم اونجا تا درس بخونم. جالبه روزای اول اینقده حالم بد بود که  نتونستم هیچی بخونم و از اونجایی که خیلی محیط فرهنگی هم داشت نمیتونستم فرار کنم یا به بازیگوشی بپردازم این شد که نشستم به نوشتن که چی داره اذیتم میکنه.. کدوم برنامه باز هست که ذهنمو مشغول کرده.. روز اول تا حدود سه بعد از ظهر نوشتم و بعدش رفتم ناهار.. وقتی برگشتم انگار یه قسمت زیادی از مغزم آزاد شده بود. شرو کردم به برنامه ریزی و انجامش.

عالی بود... به این رویه ادامه دادم و کلی فایل های صوتی مفید روانشناسی هم گوش کردم... تغییر رو به وضوح دیدم.. و نکته هم اینجا بود که من در این مدت ارتباطم رو محدود کردم.. یعنی خیلی تلفنی با دوستان صحبت نکردم.. بیرون نرفتم.. و اونجا هم سعی کردم با کسی دوست نشم.

اومدم دانشگاه و دکتر که از دور نظاره گر این دگردیسی بودو طبیعت گردی  و عزلت من بود:) گفت یکم دیگه می موندی یه رساله خوب مینوشتی.. مثل اینکه آیزاک نیوتون هم که دانشجوی دانشگاه کمبریج بوده به دلیل طاعون از دانشگاه خارج میشه و مجبور شده دو سالی رو بره خونه .. از خوش شانسی کتاباش یادش میره و این میشه که به مشاهده طبیعت روی میاره.. و در این دو سال یه رساله می نویسه.

دکتر معتقد بود روابط انسانی حجم زیادی از فکر ما رو تشکیل میدند و همین که سعی کنیم دوری کنیم از محیط و افراد، ورودی های ذهن کم میشوند و ذهن شروع میکنه به مرتب کردن خودش (مثل یه انبار کالا) و این خیلی مفیده.

خب اون عزلت اجباری بود. الان برگشتم خوابگاه و دوست دارم هم چنان مغزم آزاد بمونه. آیا میتونم در محیط به این شلوغی باز هم تنها باشم؟

یاد یه جمله از کتاب ملت عشق افتادم که شمس میگه اولین چیزی که یه درویش یاد میگیره اینه که در در میان جمع تنها بشه و بعد یاید یاد بگیره که جمع درونش رو یکی کنه.

خیلی از کارایی که ما در طول روز میکنیم برای فرار از خودمون هست... چرا اینقدر خودمونو دوست نداریم؟ چرا اینقدر فرار میکنیم؟ چی در وجود ما هست که ازش تا این حد میترسیم و همش سعی داریم از دیگران پنهونش کنیم؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۶/۱۶
  • ۱۸۲ نمایش
  • روزالیند فرانکلین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی