دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

نگارنده در مورد مطالبی که ادعا میکند هیچ ادعایی ندارد چه برسد به این سطور که هیچ ادعایی در موردشان ندارد.:)

حرفهای دیروز

سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۱ ق.ظ

Related image

یه کتابی هست به نام سه شنبه ها با موری... توی این کتاب یه دانشجوی قدیمی یک روز در هفته با استاد خردمندش صحبت میکنه و صحبت هاشو در این کتاب منتشر کرده... دیروز که رفتم جلسه با استادم... حس کردم جلسه مون میتونه به جالبی حرفهای همون استاد و دانشجو باشه :))

پست قبلی هم چکیده همین صحبت ها بود...

ماجرا از این جا آغاز شد که من به استادم پیام زدم و گفتم من میخوام یک روز در هفته برم سر کار توی یه شرکت بزرگ و حتی به صورت کارآموز هم شده کار کنم. که همون جا گفتند نه و خواستند که حضوری صحبت کنیم.

توی این جلسه دکتر دلیل منو پرسیدند و بعد توضیح دادند که هیج جا مثل دانشگاه نمیتونم تجربه کسب کنم و با دیگران تعامل داشته باشم.. اینجا همه باهوش هستند و روابط بسیار پیچیده هست و ساعت کاری زیاده..باید یاد بگیری هر کس رو چطور مدیریت کنی و ازش استفاده کنی و بهش سود برسونی... در ضمن اونجا اگه 8 ساعت کار کنی اینجا 24 ساعت هست... یه جورایی منظورشون این بود که الان به عنوان یه محقق داری کار میکنی.. کاری که خیلی سنگین تره... بعدم الان شما خودت مدیریت آزمایشگاه و خوابگاه و فعالیت در سطح دانشگاه به عهدت هست چقدر میخوای فعالیت اضافه تر انجام بدی؟

در ضمن ایده کارآموزی بسیاررر بده و خیلی توهین آمیز میشه اگه تو بری بگی بیا بهم کار یاد بده.. اعتماد به نفس و پرستیژ خودت رو حفظ کن.. بگو من در عالی ترین سطح تحصیلات هستم ..مشکل نشون بده من راه حل بهت میگم..کسی که میتونه بره مدیریت کنه اشتباه هست کار دیگه ای انجام بده و اتلاف سرمایه میکنی .. (و کار خیلی از مدیران رو که یه روز در هفته مثلا کار زیردستاشونو انجام میدن که بگن مردمی هستیم اشتباهه شما با این جایگاه و قدرت و توانایی خیلی بیشتر از دستت برمیاد)

نذار بهت مسلط شه حرفهای بیرون... نذار این حرفهایی که میگن بیکار زیاده روت تاثیر بذاره.. نیروی کار خوب خیلی کمه... و بعد صحبت شد که ما آدمهای خیلی غیر واقع بینی هستیم و شرایط رو درست نمیبینیم (که در این مورد که واقعیت رو باید دید و اینکه چطور باید دید هم یه زمان دیگه ای صحبت کرده بودیم) و همش هم به دهن همدیگه نگاه میکنیم.. شما الان نگران کارت هستی و این نگرانی باعث میشه الانت رو از دست بدی... زمان حالت رو..و براش توضیح دادم که این کارآموزی برای این بود که من بتونم به وقتش تصمیم بگیرم که میخوام چیکار کنم ... اما دکتر گفت این شدت استرست رو میرسونه.. من به شدت آدمی هستم که باید همه چیزهای مربوط به من در کنترل من باشند... من همیشه لیدر هستم به خاطر همین مساله... و همیشه هم لیدر خوبی هستم... ریز ریز جزئیات نقشه رو در میارم... مثلا بخوایم بریم بیرون .. دربندی جایی... من مسئول برنامه میشم... از کدوم خط کجا بریم... کجا تاکسی خطی بگیریم... صبحانه چی بخوریم و کیا چی بیارن... بعدش کدوم تایم به کجا رسیدیم.. اونجا چه تفریحی داشته باشیم.. کی برگردیم... کسانی که با من هستند هیچ وقت نگران نیستند چون میدونند من خوب برنامه ریزی کردم.. سرچ کردم و بهترین رو درآوردم... حتی یه حاشیه های اطمینانی درآوردم.. اما به من شاید به اندازه بقیه خوش نگذره یک.. و دوم اینکه استرس زاست.. خب توی دنیای فیزیک نیوتونی زندگی میکنم... اصل قطعیت همه چیز که اگه نیروها رو بدونی و مکان اولیه پس میتونی شتاب و سرعت و مکان رو تا الی ابد تعیین کنی... همه چیز معین میشه. اما توی زندگی واقعی این نیست.. توی زندگی واقعی عدم قطعیت موج میخوره... همه چیز آماری هست از دید ما.. هیج اطلاعاتی نداریم... کسی که بخواد اینقدر دقیق برنامه بریزه واسه اینده ش محکوم به شکست میشه.... همه ش اضطراب داره... نمیتونه در حال زندگی کنه... نباید زندگی رو به شکل یه هدف دقیق نگاه کنیم که با تیر اول بخواد بهش بخوره... زندگی پر هست از سعی و خطا و اصلاح و همینه که جذابش میکنه.. ادمای کمال گرا مثل من همیشه این قدر این دست و اون دست میکنند که کاری رو که میخوان انجام بدهند در بهترین شکل باشه.. پس این اهمال کاری باعث میشه کار عقب بیوفته و در ساعت آخر در بدترین شکل انجام بشه یا اصلا انجام نشه.. از اشتباه نباید ترسید.. همین اشتباهات هست که منو از یه ربات برنامه ریزی شده متمایز میکنه.. همین اصلاحهای اخلاقی هست که زندگی رو شیرین میکنه... اگه بخوایم برای اینده برنامه ریزی کنیم یا در مورد ازدواج و بچه هست یا پول و شغل و ... هر کدوم از اینا باشند خوبه نباشند هم یه جور دیگه خوبه :) غیر اینه؟

این شد که من تصمیم گرفتم فقط خودم مهم هستم و فقط هم الان هست که مهمه... پروژکتور الان روی قدمهای حال منه.. اینو دریاب روزالیند...

این حرفها خیلی تکراری هستند میدونم ... کلا ما  از یه سن به بعد همه اطلاعات لازم رو برای خوب زندگی کردن داریم... اما چرا خوب زندگی نمیکنیم چون اون حرفها رو شنیدیم اما بهش نرسیدیم.. برای عمل کردن به یه حرف باید اون حرف در کنه وجودت نشسته باشه.. دلیل جذابیت دنیا هم همینه ... قوانین ساده و ثابت هستن... همه هم قوانین رو بهت گفتند ولی تو بهشون عمل نمیکنی... راههای مختلفی رو طی میکنی .. هزینه میدی.. که به اون قوانینی که میدونی برسی (یه جمله از کیمیاگر.. تصمیم گیری در مورد گوسفندها) اگه همه تا میخواستند هر حرفی رو بشنوند بهش عمل کنند زندگی خیلی بی مزه میشد :) الان پیچیدگی دنیا به همینه.. شکست بخوری و درس بگیری.. البته که بعضیامون هیچ وقت از یه جنبه هایی از زندگیمون درس نمیگیریم.

یه جایی توی کتاب کیمیاگر میگه تمام قوانین جهان روی یه تیکه زمرد هست (کاری به قاننون فیزیکی وحدت وجود ندارم :) اینجا بحث علمی نیست) بسیار ساده...و ما هستیم که برای جهان تفسیرهای طولانی و پیجیده مینویسم... دستورالعمل های عجیب برای خوشیختی و موفقیت.  اگه به هر آدمی در هر دوره ای از زندگیش بگن که بیا و قانونی که فکر میکنی مهمه رو بنویس.... با توجه به شرایط زندگیش در هر برهه این قانون مسلما تغییر میکنه برای من فعلا اینه:

فقط خودت مهمی و فقط زمان حال مهمه... فقط عشق مهمه :)


پ.ن1: وقتی داشتم مینوشتم ناخودآگاه جملات کتاب کیمیاگر میومد توی ذهنم و می دیدم عهه این حرف من که یه جمله از این کتابه... عهه من اینو میدونستم... دقیقا کتاب خوندن هم همینه... ما کتاب میخونیم تا به قوانین آشنا بشیم... اما درکشون نمیکنیم جز در لحظات معجزه آسای زندگیمون.


پ.ن2 : سرعت فکر کردن من با سرعت تایپ من یکی نیست... و همین باعث میشه نتونم خوب بنویسم... در حالی که دارم جمله یک دقیقه پیشم رو تایپ میکنم هزاران فکر دیگ از سرم گذشته و رفته و این فکرها با جمله در حال تایپ قاطی میشن و گاهی خیلی نامفهوم میشه. ببخشید اگه درهم نوشتم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۲/۲۵
  • ۲۶۳ نمایش
  • روزالیند فرانکلین

نظرات (۱)

ما از یه سن به بعدهمه اطلاعات لازم برای خوب زندگی کردن و داریم،اما چرا خوب زندگی نمیکنیم،چون اون حرفا رو شنیدیم اما بهش نرسیدیم ! 
- این قسمت نوشته تون خیلی خوب بود 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی