دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

نگارنده در مورد مطالبی که ادعا میکند هیچ ادعایی ندارد چه برسد به این سطور که هیچ ادعایی در موردشان ندارد.:)

NEW UPDATES

۰۳
آذر

در شرف دفاعم... در شرف مهاجرتم... در شرف ازدواجم

  • روزالیند فرانکلین

در قسمت قبلی گفتیم که دیلمیان یکی از بردبارترین و خشونت پرهیزترین دودمان شاهی در تاریخ ایران پس از اسلام بودند.

 ابوعلی سینا در این دوره و در دربار این خاندان رشد کرد. او به وزارت شمس الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین زمانها کتاب قانون رو نوشت و تالیف کتاب بزرگ شفا رو شروع کرد و نزد علاالدوله دیلمی در اصفهان کتاب شفا رو به اتمام رساند.

ابوعلی سینا سنی مذهب و مشایی بود. و مباحث عقلی و فلسفی رو مطرح میکرد که قبل از او ، به خاطر طرح این مباحث، دانشمندان در دربار عباسیان کشته می شدند، ولی رواداری دیلمیان امکان رشد و بالندگی او را فراهم کرد.

ابوعلی سینا علاوه بر هوش سرشار و پشتکار و علاقه به مباحث علمی، دارای حاشیه های فراوانی نیز برای دیلمیان بود که باید با رواداری آن را تحمل میکردند.

شاگردان ابوعلی سینا درباره اش نوشته اند:

همه نیروهای شیخ به کمال بود، اما نیروی آمیزش با زنان در  وجود وی از دیگر نیرهای شهوانی افزون بود و در این کار زیاده روی میکرد. روزی از سوی یاران، زیان زن دوستی، پرخوری و شب زنده داری که شیخ در هر سه این افراط میکرد به وی گوشزد شد. شیخ پاسخ داد، خدای بزرگ از نیروهای جسمی و روحی مرا بهره فراوان داده و من باید از همه این نیروهای نیک بهره برگیرم و به موقع برخوردار شوم.

ابوعلی سینا در کتاب قانون، فصل مفصلی نیز در مورد شراب و خواص و فواید آن دارد و در آنجا خود را علنا شراخوار می داند و خوردن شراب را با حفظ اصول خودش جایز می داند.

وی در قسمتی از کتاب قانون میگوید: (کتاب قانون در طب/ تالیف شیخ الرئیس این سینا/کتاب اول ابن القفطی/ تاریخ الحکما/چاپ لاپیزیک)

اگر انسان یک یا دو بار در ماه مست شود خوب است زیرا نیروهای روانی سبکبار می شود و می آسایند و ادرار و عرق بیرون می روند، مواد دفعی میگدازند و به ویژه مواد بیرون ریختنی معده آب می شود و دفع می گردند.

لیکن دیلمیان، با رواداری خاص خود، به ابوعلی سینا احترام میگذاشتند، تمام کتابخانه های خود را در اختیار او گذاشته بودند و او در مکتب خانه ها آزادانه عقاید و آموزه های خویش را تدریس میکرد.

آنچه ابوعلی سینا را به وجود آورد، علاوه بر هوش و  استعداد ذاتی و پشتکار خودش، رواداری قبول دیگری و بردباری دیلمیان بود.

عدم رواداری، حلقه گمشده عدم توسعه دانش و رشد دانشمندان در 10 قرن بعد از ابوعلی سیناست. عدم رواداری میتواند قرنها از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.

بالا بودن رواداری در شهرهایی مثل رشت، لاهیجان و شیراز، از آثار تعلیمات اخوان الصفا و حکومت دیلمیان است که امتداد یافته است.

رابطه میان تولید دانش و رواداری یک رابطه مستقیم و همبسته است بنابراین هر روزی که اندکی رواداری را در ایران توسعه دهیم، قدمی رو به جلو، در هنر، علم و دانش برداشته ایم.

رواداری به چه معناست؟

رواداری به معنای مدارا با دیگری و پذیرش عقاید او حتی اگر تا حدی مخالف عقاید ماست.

رواداری به معنای بردباری با مخالف، همدلی با دیگری است. (در قسمتهای بعد تعریف دقیق تری از رواداری رو میگم)

شما به رواداری خود در مسایل علمی، مذهبی و خانوادگی چه نمره ای می دهید؟

آیا فکر میکنید که ما باید رواداری را در جامعه افزایش دهیم؟

پ.ن: عکس نسخه بسیار قدیمی از کتاب قانون ابن سیناست که در موزه ملی دمشق نگهداری میشود.

  • روزالیند فرانکلین

کرسی

۲۳
آذر

یک عدد کرسی مدرن برای اتاقمان ساختیم که با عکس بالا مقادیری فرق دارد اما مسلما لذتش به همین اندازه و بلکه بیشتر است.

اگر هیتر و یک میز مطالعه کوچک دارید حتما دست به کار شوید و یه لحاف زیبا هم از وسایل مادرجان برداشته و شبهای زمستانی را دلنشین تر کنید.

پ.ن: اگر در شهرهای شمالی زندگی میکنین احتمالا براتون عجیبه که چرا من اینقدر ذوق دارم.. دلیلش اینه که توی شیراز کمتر خونه ای هست که کرسی و سماور داشته باشه و من بسی این دو عزیز رو دوست دارم.

شب یلدا برای اولین بار میخوام بساط کرسی و پشتی سنتی و سماور برپاکنم توی خونه :))

  • روزالیند فرانکلین

آیا تمدن ایرانی تونسته توابغی شبیه ابوعلی سینا رو دوباره پرورش بده؟

حدودا ده قرن از تولد ابوعلی سینا میگذره، آیا 9 قرن بعد از مرگ اون میتونیم بگیم ما یه فردی در حد ابوعلی سینا رو پروش دادیم؟

ابوعلی سینا همه چیزدان بوده. ما دو دسته همه چیزدان داریم. دسته اول کسانی بودن که همه علوم رو بلد بودن و دسته دوم کسانی بودن که علاوه بر بلد بودن علوم، مرزهای علم رو یک قدم جلو میبردن.

ابوعلی سینا تنها همه چیزدان تاریخ ایران هست که تونسته همه علوم رو یاد بگیره و مرزهای علم رو یک قدم جلو ببره.

مجددا سوالم رو میپرسم: چرا تمدن ایرانی نتونسته امثال ابوعلی سینا رو در خودش مجددا پرورش بده؟

عده ای میگن تمدن ایرانی توانایی پرورش افرادی چون ابوعلی سینا رو در قرن چهارم برای همیشه از دست داده. و دلایل زیر رو برای این ادعاشون دارن.

به عقیده این اندیشمندان اگه افراد معاصر بخوان دلیل عقب ماندگی ایران رو بدونن باید تاریخ قرن چهارم هجری رو خوب و دقیق بخونن. قرن چهارم قرن زاینده ابوعلی سیناست.

این افراد معقدند درست هست که علم تخصصی شده و نمیشه همه چیزدان تربیت کرد اما ایران توانایی تولید علم رو ازدست داده و تنها مصرف کننده علم هست. و این از دست دادن توانایی در قرن چهارم رخ داد.

به عقیده این دوستان قرن چهارم، از درخشان ترین، پرفروغ ترین و بی تکرارترین روزگار تاریخ تمدن ایران هست. در این دوران طلایی تمدن ایران، اندیشمندان، سخنوران، هنرمندان،دانشمندان، پژوهشگران، فقها،نویسندگان، فیلسوفان و پزشکان بزرگی پدیدار شدند که نگاهها و نظریه هاشون تا چندین سده بعد از ایشون بر جامعه علمی سایه افکنده بود.اما چرا؟

در سال 13 هجری اعراب به ایران  ساسانی حمله میکنند و تا سال 33 هجری اعراب کل ایران ساسانی رو تصرف میکنند و حدود 300 سال خلفای اموی و عباسی از بغداد بر ایران حکومت میکردند.

در این سالها نهضت های مختلفی از ایرانیان برای شکست امویان و عباسیان تلاش کردند که همگی شکست میخوردند. در اوایل قرن چهارم، تعدادی از ایرانیان گروهی مخفی بر علیه خلفا تشکیل دادند. اسم این گروه، گروه اخوان الصفا بوده. این گروه، گروه مخفی و متشکل از دانشمندان شیعه ایرانی بودند که برای آزادی ایرانیان از دست حکومت عباسیان تلاش میکردند.اما این گروه روش خاص مبارزه خودشون رو انتخاب کرده بودند. این روش، روش مبارزه فرهنگی بود.

انها شروع کردند به نوشتن مقالات مختلفی درمورد همه علوم موجود و رشته هایی مانند زیست شناسی، شیمی و علوم طبیعی رو به رسمیت شناختند و برای تمام ادیان و مذاهب احترام قائل بودند.

آنها همچنین شروع به تربیت دانشمندان و عالمان کردند و جزوات آنها به صورت مخفیانه تدریس می شد. و از طرفی دربار عباسیون نیاز به وزیران عالمی داشتند که بتونند امپراطوری اسلامی رو مدیریت کنند. بنابراین تعدادی از افراد گروه اخوان الصفا به منسب وزارت رسیدند. این وزرا با ترفند و حیله هایی خلفا و جانشینانشون رو با هم درگیر میکردند و بالاخره با تضعیف حکومت مرکزی بغداد، سبب استقرار حکومت ایرانی شدند.

نخستین حکومت ایرانی مستقل دیلم در نزدیکی لاهیجان فعلی شروع شد و به سرعت گسترش یافت.این حکومت نام خود رو دیلیمان گذاشتند.

آموزها و کمک های اخوان الصفا در شکل گیری دیلیمان منجر به  ایجاد حکومتی شد که بر گستره ای نزدیک ایران امروزی حکومت میکرد و شیعه هم بود. دیلیمان سیاست آسان گیری بر مردم و مدارا و پذیرا بودن با سایر مذاهب رو پیگیری میکردند.

دیلیمان شیراز رو پایتخت خود قرار دادند و با اینکه شیعه بودند اما بزرگترین تکریم ها رو برای عبدالله ابن خفیف شیخ کبیر، عالم بزرگ اهل سنت پایتخت (شیراز) به جا می آوردند.

در شیراز زمان آنها، برخلاف سنت رایج آن زمان ،غیرمسلمانان  مانند زرتشتیان مجبور نبودند که علامت های مشخص کننده به تن کننده یا در محله خاصی زندگی کنند.بازار شهر شیراز در هنگام جشن مهرگان و نوروز نورانی میشد.

هنگامی که در سال 369 هجری مسلمانان شیراز علیه زرتشتیان به اغتشاش و آزار پرداختند، عضدالدوله لشکری برای تنبیه اغتشاش کنندگان مسلمانان و امنیت زرتشتیان فرستاد.

نصر بن هارون نصرانی (نخستین وزیر مسیحی تاریخ ایران) به نقل از ابن مسکویه وزیر شیراز بود و عضدالدوله دست او را برای ساختن کلیساهای مسیحی بازگذاشت.

یهودیان و صابئین در دستگاه فرمانروایی ایشان جایگاه بلندی داشتند. در این دوره است که یک یهودی با فرمان شاه برای اولین بار پس از اسلام حاکم سیراف می شود.

و

ابوعلی سینا در این دوره و در دربار این خاندان رشد کرد.

 

ادامه دارد...

  • روزالیند فرانکلین

یک ماهی هست که سریال خانگی شبهای مافیا رو دنبال میکنم.. بازی مافیا بازی جذابی هست.. به نظرم دیدن بازی دیگران حتی از بازی کردنش جذاب تره... وقتی تو تمام حقیقت رو میدونی و شاهد و ناظر به همه چیز هستی لم میدی و نگاه میکنی و میبینی چطور مافیا دارن دروغ میگن ،یارکشی میکنن، مظلوم نمایی میکنن، تهدید میکنن یا حتی التماس میکنن و شهروندا چطور دارن دست و پا میزنن برای بقا.

اولین قسمت از فصل دوم یکی از خانومها یه حرف جالبی زد گفت شهروند خنگ نباشیم :)) 

عزیزانم توی زندگی واقعی هم ما داریم مافیا رو بازی میکنیم.. قشنگ مافیای همه چی زده به شهر و داره ما رو میکشه... بعضیا حتی نمیدونن مافیا وجود داره یا ما هم وسط بازی هستیم... در مورد خیلی از کالاها و کمبودش نمیخوام حرف بزنم... میخوام راجع به واضح ترین مافیا بگم: سایتهای شرط بندی... دست همه شون رو شده ... هر که هم ذره ای به اینا وصل میشه و اسمش کنار اینا میاد دقیقا خود مافیاست... رحم نکنیم... بزنیم همه مافیا رو از بازی بیرون کنی.. چطور؟ این مافیا با توجه جوون میگیرن... نگیم فلانی رو فالو دارم چون صداش خوبه.. فلانی رو فالو دارم چون مزون لباس داره... من  فلانی رو فالو نکردماااا اما میرم پستاشو سرچ میکنم و میبینم... همین توجه ما و چند دقیقه سرگرم شدن ما و کنجکاویامون باعث ترند شدن این هیولاها شده... شهروند خنگی نباشیم لطفا.

 

 

  • روزالیند فرانکلین

انصافا صبحی که هوای بارانی و لطیف پاییز شیراز رو داشته باشه و تو با صدای نم نم بارون به پشت پنجره اتاقت بیدار شی و هوا هنوز تاریک روشنه و تو پاشی به مدیتیشن و عبادت و بعد بری پیاده روی و روی انبوه برگهای طلایی روی زمین پا بذاری و با تمام وجود هوای پاک رو استنشاق کنی و بارون روی گونه هات بلغزه و  لبخند به لب بیاری و در راه برگشت هم نون تازه و آش صبحانه شیرازی بگیری و خانواده رو بیدار کنی و دور هم این مایده آسمانی رو  با نارنج تناول کنین و بخندین و بعد بیای سر کارهات، اگه بهشت نیست پس چیه؟؟؟

خدا جون مرسی ... ماچ

  • روزالیند فرانکلین

امروز داشتم به داستان دو دختر،مریم و تامیلا، فکر میکردم. هردو تو یک شهر و یک سال متولد شدند.دبیرستانی که درس میخوندند دیوار به دیوار بود.

 

مریم،بهترین شاگرد فرزانگان و تامیلا از ضعیف ترین های نرجس.مریم شریف قبول شد و آنجا هم برترین شاگرد.تامیلا ازدواج کرد و بچه دار شد و خشونت خانگی را تجربه کرد. دیگه فاصله خیلی بزرگ شده بود. مریم رفت هاروارد و تامیلا همچنان زن خانه دار،فاصله بزرگ و بزرگ‌تر ‌تر شد.

 

مریم دانشگاه استنفورد استاد شد و تامیلا تصمیم به طلاق گرفت.مریم همچنان جوایز معتبر می گرفت و تامیلا موفق شد جدا بشه.تامیلا با یک دریا غم وارد آمریکا شد و مریم همچنان افتخار میافرید.تامیلا دوباره درس را از اول شروع کرد. تامیلا پوستش کنده شد ولی شد، وارد دانشگاه کلمبیا شد.

 

مریم بالاترین جایزه ای که میشد یک ریاضی دان بگیره را گرفت و تامیلا از دانشگاه استنفورد پذیرش گرفت.تامیلا استاد استنفورد نشده (هنوز) ولی داره از راهروهایی رد میشه که مریم رد شده.با دوستان مریم رفاقت میکنه.

 

استاد مریم(استاد تابش) امروز دعوتش کرد که باهم در مورد آموزش ریاضی ایران صحبت کنند

 

خواستم بگم پوست آدم لایه به لایه مثل پوست پیاز کنده میشه ولی میشه.میشه تو مسیر زندگی به جاده خاکی زد،میشه مسیر را اشتباه رفت و برگشت.میشه از کسی که از آغاز مسیر صحیح رفته خیلی دیرتر رسید ولی اگر بخواد میتونه برسه.خواستم بگم موفق شدن یک لحظه ست و قبلش پیامی نمیده فقط باید رفت و رفت و تجربه کرد.

 

 امروز وقتی استاد تابش زنگ زدند سریع لباس پوشیدم برم پیششون ولی اون لحظه اصلا به این فکر نکردم که”ای تامیلایی که همه آرزوت یک پانزده ریاضی بود،ببین داری کجا میری.پیش استاد مریم و قراره نظر بدی”

 

من نظر مخالفی از تجسم آینده دارم.خواستم بگم بیاییم زمان تلاش، ثمره زیبای تلاشمون را مجسم نکنیم.آنوقت اون تصویر میشه تصویر آخر خط.من زمان مدرسه پانزده آخر خطم بود ولی اینجا هیچ وقت تصویری از آینده مجسم نکردم.تصمیم گرفتم فقط پارو بزنم و جلو برم و خط پایانی نداشته باشم.همیشه به خودم میگم از این بالاتری هست که ازش خبر نداری تو فقط پارو بزن. 

 

من امروز دارم دنیایی را زندگی میکنم که بسیار بسیار بسیار بالاتر از رویای مدرسه ست.خواستم بگم چقدر خوبه که فقط بگیم در شرایط موجود همه تلاش و بهترینت را بذار فقط حواست به این باشه که صحیح و قوی پارو بزنی، دنیایی بزرگ‌تر از آرزوهات هست که ازش خبر نداری برو که بهش برسی. فقط خواستم بگم من هنوز هم در حال پارو زدنم.

 

(من هیچ وقت احساس نمیکنم مریم رفته،معتقدم مریم از خیلی از زنده ها زنده تره)

 

 

منبع: صفحه رسمی تامیلا پاشایی در اینستاگرام (@tamilap)

 

این مطلب رو با ذکر منبع نوشتم اینجا تا یادآوری بشه به خودم. در دوران مدرسه و دانشگاه تفاوتها زیاد نیست اما بعد سی سالگی یکهو اختلاف بین موقعیت آدمها خیلی فاحش میشه... ممکنه پیج دوستمون توی فیس بوک اینستا یا هر جایی رو اتفاقی باز کنیم و ببینیم اوف مثلا هر دو به تموم اون چیزهایی که میخواستن رسیدن و زندگیشون شبیه رویای حال حاضر ماست. نمیخوام بگم زندگی ظاهر و باطن رو مقایسه نکینم و از این صحبتها... میخام بگم واقعیت اینه که تو هر تصمیمی گرفتی متناسب با شرایط روحی روانی جسمی مالی و خانوادگی خودت گرفتی باز هم برگردی همونا رو انتخاب میکنی .... پس غصه گذشته رو نخور.... الانم نترس پاشو و جبران کن. چون از جاده خاکی هم راه به جاده اصلی هست.

  • روزالیند فرانکلین

از امیرالمومنین (ع) پرسیدند بزرگترین گناه کبیره چیست؟

حضرت نگرفت بی نمازی، نگفت بی حجابی، نگفت روزه نگرفتن.

فرمود " مایوس و ناامید شدن از رحمت خدا"

  • روزالیند فرانکلین

همه ما یه لیست از کارهایی داریم که دلمون میخواد قبل مرگ انجام بدیم. یکی از این آرزوها برای من خوندن شاهنامه هست. همیشه دلم میخواست یه بار در طول عمرم و ترجیحا در جوانی شاهنامه رو بخونم و با داستانهاش آشنا باشم.  رشته تحصیلی من در دبیرستان ریاضی فیزیک بوده و در دانشگاه هم مهندسی. هیچ وقت ادبیات در اولویت خوندن نبوده. ادبیات برای من همون دو ساعتی بود که در مدرسه میخ میشدم به صندلی و جزء جزء حرفهای جذاب معلم ادبیاتموم که رتبه یک کنکور بود رو میبلعیدم و ایشون چقدر ادبیات رو برای من جذاب تر کرد. هنوز داستانهایی که سر کلاس برای ما تعریف کرد رو  حفظم. همیشه میگفت برق چشمهای روزالیند باعث میشه من هی بیشتر تعریف کنم. امیدوارم هر جا که هست خدا نگهدارش باشه که حقیقتا جز بهترین معلم ها بود.

ادبیات همیشه مثل یه عشق سوزان بوده برای من... یه عشق ناکام. و قرار بود خوندن شاهنامه هم مثل خیلی از آرزوهای دیگه در این لیست فقط آرزو باقی بمونه.  اما اینطور نشد. پادکست فردوسی خوانی رو پیدا کردم و شروع کردم هر شب یه قسمتش رو گوش دادم. چقدر عالیه.موقع شنیدنش سراپا گوش میشم... برمیگردم به همون دختر دبیرستانی 14 ساله و دوباره چشمام میدرخشه.

آقای امیرخادم مرسی که منو به یکی از آرزوهام رسوندی.

  • روزالیند فرانکلین

راجع به  دکتر مجتبی شکوری قبلا نوشتم. ایشون قبلا در کتاب باز برنامه داشتند. الان علاوه بر کتاب باز که  چهارشنبه ها هست یک پادکست دیگه هم منتشر کرده به نام رادیو راه. این رادیو هر ماه یکبار منتشر میشه و مطالبی که شاید در کتاب باز فرصت نشده بازتر بشه رو به صورت مفصل تر بیان میکنه. بسیار بسیار توصیه میشه. از هر جایی که پادکست گوش میدین اگه رادیو راه رو سرچ کنین براتون میاره. انتشار این پادکست جدید از مهر ماه شروع شده و الان که ابان ماه هستش دومین قسمت از پادکست منتشر شده. فقط اینو بگم که قسمت دومش حدود 2 ساعت هست و محشره.

 

  • روزالیند فرانکلین