دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

دست نوشته های روزالیند فرانکلین

چه فرقی داره روزالیند باشم یا شاخه نبات حافظ یا معشوقه سعدی :)

نگارنده در مورد مطالبی که ادعا میکند هیچ ادعایی ندارد چه برسد به این سطور که هیچ ادعایی در موردشان ندارد.:)

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

نزدیکی خونه ما دارن یه آپارتمان میسازن که از پنجره اتاق مامان بابا معلومه... به خاطر این قضایا تعطیل شده اما نگهبانش هست و فک کنم چون میخواسته همدمی داشته باشه رفته یه چند تا کبوتر آورده و این مدت عصرها میره بالاپشت بوم و کبوترها رو پرواز میده و میشینه به تماشای پروازشون.

یه روز که رفته بودم لب پنجره و پرواز دسته جمعی کبوترها رو میدم همون لحظه چند تا کبوتر اومدن نشستن پشت پنجره  و شروع کردن به خوردن دونه هایی که براشون گذاشته بودیم.. یه لحظه ذهنم رفت به مقایسه اون دو کبوتر... وحشی و اهلی... با خودم فکر کردم وقتی میگیم کبوتر چی به ذهنمون میاد؟ بارزترین ویژگی کبوتر چیه؟ پرواز نه؟ پس چی میشه که یه کبوتر اهلی میشه ؟ چی میشه که عادتش میدن به موندن توی یه قفس چند متری و تنها چند ساعت در روز اجازه پرواز داره؟ چی میشه که میپذیره این قضیه اسارت به خاطر غذا رو؟ چی میشه که همون چند ساعت پرواز به فرار فکر نمیکنه؟ اینایی که اسیر نیستن هم که بالاخره غذا پیدا میکنن.. زندگی کدوم بهتره؟ انتخاب کدوم قشنگتره؟

بعدش با خودم فک کردم من چقدر از اصل خودم و نهایت خودم دور شدم؟ به چه چیزهای فرعی چسبیدم که مشخصه بارز من نبوده؟ الان دارم برای خوش آمد کی چرخ میزنم؟ چی رو باید تغییر بدم تا حالم بهتر بشه؟ اسیر چیم؟ ترس از چی باعث شده زندگیم از مسیر خودش خارج شه؟ برای من نقطه بهینه آزدی و دونه کجاست؟

 

  • روزالیند فرانکلین

تن آرامی

۲۶
فروردين

حدود دو سال پیش یوگا میرفتم.. خیلی عالی و خوب بود.. خودم هنوز توی خونه ادامه میدم گاهی.. اما یه چیزی که از همون زمان تا الان با من موند همین ریلکسیشن یا تن آرامی هست. مربی مون کلاس رو با تن آرامی شروع میکرد و با اون به پایان می رسوند... چیز عجیب و غریبی هم نیست.. روی زمین دراز میکشی یا روی صندلی میشینی.. چشماتو میبندی و آروم اروم نفس میکشی و تمرکز میکنی بعد به تک تک عضلات بدنت فکر میکنی و ریلکسشون میکنی... از انگشتان پا تا سر .. در انتها هم سعی می کنی به یچیزی فک نکنی... معمولا طبیعت رو مجسم میکنن... بعد هم آروم آروم جسمت رو حرکت میدی و از این حالت بیرون میای.

توی روزهای پراسترس و شلوغ پلوغ دو بار تن آرامی رو انجام میدم.. یه بار بعد از صرف ناهار و  یه بار هم قبل خواب . عالیه.. ذهن رو باز میکنه و به خصوص کارایی عصر رو به اندازه صبح بالا میبره.

من خودم علاوه بر ویس معلم یوگام، گاهی با صدای دکتر کیارش ساعتچی هم ریلکسیشن انجام دادم.. اگه خواستین میتونین از فیدیبو، کتابره، نوار و... خریداری کنین.

  • روزالیند فرانکلین

کاغذ بی خط

۲۴
فروردين

دیروز کاغذ بی خط رو دیدم... اصلا خوشم نیومد.. خیلیا دوسش دارن.. خیلیا روش غیرت دارن و معتقدند شبیه هامونه اما واقعا فیلمی نبود که من دوست داشته باشم.. فیلم سیاه و سفیدی بود.. واقعی نبود .. یه کاراکتر رو  یه جوری نشون میده که تو از ته دلت عاشقش شی .. مثل رویا.. خوشگل، خلاق، جذاب، حاضر جواب، مادرخوب، همسرخوب.. در مقابل یه نفر احمق بیشعور و بی جنبه حسود و با خوی وحشی

کلام خاصی هم ردو بدل نمیشه که مشکل رو عنوان کنه... یعنی دو تا ادم نابالغ 12 سال نشستن به زندگی ، بعد 12 سال رویا، فرشته قصه خواسته ای داره که از گرگ قصه میخواد... اما نمیگه و میشینه داستان مینویسه و جای تعجب داره که آقا گرگه بد، خام میشه و در نهایت قبول میکنه.

عمق فاجعه برای من اون وقتی بود که مرد تهدید میکرد با ساطور دست زنشو بزنه... دو سه صحنه خشونت دیگه هم بود که واقعا عجیب و غیر باور بود.

انتظاراتی که از فیلم دارم اینه که واقعی باشه...ادماش خاکستری باشن.. همه اشتباه کنن.. قهرمان پروری نکنن.. شعاری نباشه.. به مذهب و سیاست به صورت مستقیم پیوند نخوره.. جنبه های جنسی تابلو و شوخی های جنسی آزار دهنده نداشته باشه (چیزی که این روزا بسیار در فیلم ها دیده میشه) به لحاظ روانی بشه با همه افراد همراه شد.. شخصیت پردازی فیلم قوی باشه و کاراکترهاش قابل باور باشه ...

 شما چه فیلمایی رو دوست داشتین که از ته دل راضیتون کرده؟

 

 

  • روزالیند فرانکلین

پادکست گوش میدادیم وقتی پادکست گوش دادن مد نبود  :))

یه پادکست نسبتا قدیمی خوب برای من رادیو روغن حبه انگور بود... این روزها دارم مجددا گوش میدم بهش

گفتم شاید شما هم دوست داشته باشین دوباره بشنویدش.

از اینجا گوش کنین... اسکرول کنین برین پایین از اولین پادکستهاش شروع کنین.

https://soundcloud.com/tehranpodcast

  • روزالیند فرانکلین

family dance

۱۷
فروردين

من بالاخره تونستم یه رقص سه نفره با پدر و مادر داشته باشم. هوراااااااا :))) در واقع میتونم بگم این پربارترین دستاورد دوران قرنطینه من بوده :)))

جدی میگم ... دلیلشم اینه که من توی تمام دوران زندگیم ندیدم مادر پدرم برقصن.. حتی توی مراسم ازدواجشونم پا نشدن قر بدن... یعنی اینقدر از رقصیدن بدشون میاد... این تنفر هم از اینجا میاد که خب قبلا واقعا کسی توی مراسمها نمیرقصیده.. یه گروه متشکل از نوازنده خواننده و رقاص دعوت میکردن که بیایند و مردم رو سرگرم کن.. بهشون میگفتن مطرب :)) گویا توی ذهنیت جامعه مطربها جز اقشار محبوب نبودند.. حتی میگن با مطرب جماعت وصلت نمیکردن... هنوز هم اگه دیده باشین قدیمی ترها از رقصیدن بدشون میاد یا دوست ندارن حرفه فرزندشون نوازندگی باشه..  مخالفتسون به دلایل مذهبی نیس... در حد خانواده نمیدونن که فرزند ناخلفی داشته باشن که مطرب باشه...

من توی این چنین خانواده ای بزرگ شدم که در جواب خواهشهای من برای رقصیدن جواب میدادن مگه ما مطربیم :))) اما من.. من از کودکی علاقه زیادی به رقص و آواز و موسیقی داشتم و روایت است که اولین کاری که بعد از ایستادن انجام دادم رقصیدن بوده.. یعنی ماهها تلاش کردم تا روی پاهام بایستم و در حالی که یه دستم به دیوار بوده با دست دیگه م قر میومدم :)) 

برای من رقص ورزشه.. هنره..  اما یه هنر حیلی خصوصی... این مدت تمام تلاشمو کردم که این هنر رو به خانواده هم منتقل کنم.. و بعد از کلی مقاومت موفق شدم.. انصافا جا داره این موفقیت رو به جامعه هنری تبریک بگمم :))

لحظات فوق العاده شاد و قشنگی داشتیم...شما هم برقصین... امشب.. با هر کی دارین زندگی میکنین.. فرقی نداره... هم خونه... مادربزرگ.. والدین...یا تنهایی.. پاشین یه آهنگ شاد بذارین و برای چند ثانیه به هیچی فکر نکنین :))

 

  • روزالیند فرانکلین

میدونین که نیوتون در کمبریج تحصیل کرده در طی سالهای 1665 تا 1666 طاعون همه گیر شده و کمبریج هم مجبور شده کالج هاشو تعطیل کنه اون زمان نیوتون 23 ساله بوده.. برمیگرده خونه شون.. این دو سال شروع میکنه به مطالعه و میگن بهترین و تاثیرگذارترین اندیشه هاشو در این دو سال داشته. و در این دو سال پایه فیزیک رو بنا نهاد... این دو سال به قول خودش از مفیدترین سالهای عمرش بوده. و بعد که در سال 1667 برمیگرده کرسی دانشگاه رو نصیب خودش میکنه..

 

 

  • روزالیند فرانکلین

آب کم، نور زیاد

۱۱
فروردين

من عاشق گل و گیاهممم... عاشق خاک و بوی اون... این علاقه از همون بچگی درونم بود... قبل از اینکه خونه مون تبدیل به آپارتمان بشه مادرک کلیییی گیاه داشت.. یه عالمه گلدونای قشنگ که از طبقه اول تا طبقه دوم و از اونجا به پشت بوم چیده شده بودند... هر دو طرف پله ها..همشون حالشون خوب بود... من  مسئول آب دادن بهشون بودم.. تمیزشون میکردم... باهاشون حرف میزدم... خاکشونو زیر رو رو میکردم... نصف اوقات فراغت من توی راه پله ها و با گلدونا گذشت...امروز هم کلی با گلدونای مادرک وقت گذروندیم...خاکشون رو عوض کردم... هرس شدن.. کود گرفتن... و زیر نسیم بهاری برام رقصیدن.

پ.ن: عنوان پست، رمز نگهداری گیاهان آپارتمانی هست.

  • روزالیند فرانکلین

امروز رو چیکار کردم؟ رفتم حیاط ... یکم با درختا حال و احوال کردم.. دیدم یه گلدون بزرگ آلوئه ورا داریم.. یه شاخه کندم آوردم... ماسک درست کردم باهاش... دیدم پدر خیلی کنجکاوانه نگاه میکنن.. روی صورت ایشون هم گذاشتم... و تاکید کردم که نباید بخندین نه صحبت کنین... نیم ساعت هر دو دراز کشیده بودیم چشم به ساعت .. خیلی  صحنه با نمکی بود... فقط گاهی پدر خرامان خرامان میرفتند جلوی اینه و چک میکردن موقع شستنش شده یا نه :)))))))))))))))))

یعنی حق ندارم عاشق قرنطینه شده باشم؟

  • روزالیند فرانکلین

بورسیه

۰۸
فروردين

یه نکته ای  مدتهاست ذهن منو مشغول کرده ... ما توی ایران بورسیه تحصیلی زیادی نداریم... درسته که اینجا درس خوندن توی دانشگاه و دبیرستان رایگانه اما خب هزینه زندگی چی... مثلا یکی که واقعا نخبه هست و قراره از یه روستای خیلی کوچیک بره صنعتی شریف درس بخونه چطور میتونه هزینه زندگی رو بده... واقعیت اینه  که درس خوندن نیاز به هزینه داره... هزینه زندگی.. اما خوشبختانه هزینه ش خیلی زیاد نیست... یعنی یه دانشجو از اون جایی که باید همش مشغول باشه به درس خوندن پس خیلی وقت و آزادی نداره که تفریح کنه و بخواد پول خرج کنه.. دانشجوها معمولا زاهد گونه زندگی میکنن.. این چیزی هست که من خیلی وقته دیدم...پس با یه مقدار پول  مقرری حتی ناچیز میشه زندگی خیلیا رو تغییر دارد..

مدتهاست دارم فک میکنم حتما بعدها یه همچنین بنیادی راه بندازم... بنیاد بورسیه... و کسانی که خودشونو لایق میدونن ثبت نام کنن و بنویسن چرا فک میکنن باید بهشون کمک شه؟ چه سختی هایی دارن؟ چه برنامه ای دارن؟ و از بین اونها افراد لایق رو انتخاب کنم. برای تمامی مقاطع تحصیلی.

البته از تمام نیکوکاران و خیرین محترم هم دعوت میکنم که با نظرات و کمکهاشون به پربارتر شدن بنیاد کمک کنن :)))

پ.ن: شاید الانم بشه همچین کاری کرد.

  • روزالیند فرانکلین

توی این روزهای سرد و  برف و بارونی و قرنطینه که بیرون نمیریم، پارک نمیریم، خیابون نمیریم، خیلی از پرنده ها  هم منبع غذایی شون کمتر شده... فراموششون نکنیم.. پشت پنجره خونه ها براشون یکم نون بریزیم.

پیشی ها هم همین طور..اگه برامون امکانش هست بهشون غذا و شیر بدیم. و بشینیم به تماشای غذا خوردنشون... خیلی آرامش بخشه. نه؟ :)

ما سالیان سال هست که برای دو وعده صبح و عصر پشت پنجره اتاق براشون نون میریزیم... یه بار یادمون رفت .. صبح اومده بودن و با نوکهای کوچیکشون میزدن به پنجره و ما رو صدا میزدن.

امروز ظهر هم دیدم اومدن و تقاضای غذا میکنن... هیچ وقت بین روز این کار رو نمیکردن...فک کردم ممکنه این روزها گرسنه تر از هر وقت دیگه باشن.

  • روزالیند فرانکلین