از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
در حال حاضر در حال خوندن ایشون هستمم... خیلی کتاب خوبیه و باعث شده که من بیزار از دویدن یه برنامه بخوام بریزم و برم بدوم ... بله در این حد... نگارنده در این کتاب داره داستان دویدنهاشو میگه اما هی گریز میزنه به رمان نویسی. و چون دویدن و تلاش برای نوشتن از نظر اون یکی هستند یه جورایی انگار داره در مورد تلاشهاش در دویدن هم صحبت میکنه و این دو تا تجربه رو یکی کرده و انگار در حالت استعاره وار داره از دویدن صحبت میکنه ولی منظور همون نوشتن هست.
من باهاش خیلی هم ذات پنداری کردم. چرا؟ چون احساس میکنم کار من هم نشستنی و فکر کردنی هست و استدلالاش برای دویدن کاملا به جا و درست هست پس باید بدوم تا بتونم در سنین بالا هم کار فکری کنم و از طرفی در تلاشهای روزانه م کم نیارم.
یه جمله از کتاب
روزی اگر سنگ قبری داشته باشم و بتوانم چیزی بر آن حک کنم این ها را خواهم نوشت:
هاروکی موراکامی
1949 - ??20
نویسنده و دونده
کسی که تا توانست راه نرفت
- ۹۷/۰۳/۲۶
- ۲۷۱ نمایش
اما دوست نداشته
به نظرم هرچقدر میگذره ضعیف تر میشه
میخونیم این رو هم ببینیم چطوره:-)